پیاده رو
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 محمدعلی ملکیان
piadero.Parsiblog.Com
بیکاری مزاحم

در خانه تنها بودم. خود خودم را می خوردم. مانده بودم که باید چه کار کنم. درِ یخچال را باز کردم و دوباره بستم، بی خود و بی جهت!

مثل شیر داخل قفس، دور خانه می چرخیدم. کانال های تلویزیون را زیر و رو کردم. حوصله ی هیچ کدامشان را نداشتم. چند روزی هم بود که ماهواره مان خراب شده بود و مادرم اجازه نداده بود دوباره راه اندازی اش کنیم! از بیکاری داشتم کلافه می شدم به سرم زده بود آن کثافت کاری ای که مدتها بود ترکش کرده بودم دوباره انجام دهم که گوشی زنگ خورد. امیر بود. طبق معمول به موقع سر رسید و من را از شر این افکار مزاحم و مزخرف نجات داد. این دفعه فوتسال ردیف کرده بود. زود آماده شدم و از خانه زدم بیرون...





      .......
 نظر
      .......
 بیکاری
 افکار مزاحم
 ماهواره
..................................................................................................
دستگاه مسئول

تصور کنید که بچه ای میاد خونه و می خواد ناهار بخوره. پدرش بهش میگه که: ببین عزیزم! خورشت قیمه ای که می خوای بخوری بیرون پرسی 4000 تومنه اما چون تو بچه ی خوب منی، 2000 تومن بیشتر نمی خواد بدی!!!

حکایت بعضی از دستگاه های فرهنگی ما حکایت این پدره...





      .......
 نظر
      .......
 دستگاه مسئول
 دستگاه فرهنگی
 ادارات فرهنگی
 خورشت قیمه
..................................................................................................
پشه ها روز ها کجا می روند؟

پشه ها روز ها کجا می روند؟

این سوال یادتان هست؟ امروز جواب این سوال در نهج البلاغه به چشمم خورد. امیر المؤمنین در مورد گستره علم خداوند می فرمایند: خدا آگاه است از ......... و نهانگاه پشه ها در لابلای ساقه ها و پوست درختان! ( اواخر خطبه 91)

 




      .......
 نظر
      .......
 پشه ها روز ها کجا می روند؟
 نهانگاه پشه ها
..................................................................................................
فقط برای یک شب...

 

آن شب، هوای تهران خیلی سرد شده بود. اما چون به هم کلاسی ام قول داده بودم که برای حل تمرین ریاضی به خانه شان بروم، زود شال و کلاه کردم و راه افتادم. سرمای هوا جوری بود که مجبورت می کرد، خودت را بغل کنی و بیشتر در یقه کاپشن فرو بروی.

لکه ای ابر در آسمان پیدا نبود که ستاره ای بتواند خود را پشت آن پنهان کند و از سرما در امان باشد. قدم هایم را سریع تر کردم تا به موقع برسم و بد قولی نکرده باشم. کارمان یک ساعتی طول کشید. و من، در راه بازگشت به خانه، متوجه کسی شدم که در پیاده رو، مشغول مرتب کردن چند تکه کارتن بود. آماده خواب میشد. دراز کشید و خودش را به دیوار چسباند، انگار که می توانست آن را در آغوش بکشد! بعد کلاهش را تا روی چشم هایش پایین کشید و زیر پتوی کهنه و کثیف خودش پنهان شد.

خیلی ناراحت شدم اما ترسیدم او را به خانه ببرم. چرا او باید در این سرما بیرون بخوابد؟ چرا کسی به کار او رسیدگی نمی کند؟ آیا این کار هر شب اوست؟ از من چه کاری ساخته است؟ در همین فکر ها بودم که به خانه رسیدم. آن شخص لحظه ای از ذهنم بیرون نرفت. چگونه می توانستم من در یک اتاق گرم و نرم بخوابم و بنده دیگری از خدا با آن وضع، شب را سپری کند! بالاخره نتوانستم با خودم کنار بیایم. پتو و بالشتم را برداشتم. به بام خانه رفتم و آن شب را تا صبح آنجا خوابیدم. اما آنچنان سرما خوردم که تا یک هفته بستری شدم. چه سرماخوردگی و بستری شدن لذت بخشی بود. در عوض برای یک شب هم که شده درد و رنج آن فقیر را درک کردم.

 خاطره ای از شهید دکتر چمران

به نقل از عبدالعلی ابیاوی( همرزم)

بمناسبت سالروز شهادت دکتر چمران 30 خرداد

 




      .......
 نظر
      .......
 شهادت
 دکتر
 چمران
 30
 خرداد
 چمران
..................................................................................................
عروسک فروش

در هیاهوی شب های تبلیغات، عروسک فروش طبق برنامه ی هر شبش جلوی ستاد، بساط می کرد. همیشه آخر شب می آمد. همسایه ی جالبی شده بود. وقتی از او پرسیدیم به چه کسی رأی می دهد، گفت: به عروسک هایم! ما می خندیدیم.

او آن شب ها کنار عروسک هایش می ایستاد و به تلاش بروبچه های ستاد نگاه می کرد و به مشتری های احتمالی اش رسیدگی می کرد. بچه ها هم به حضور او عادت کرده بودند.

شبِ همانروزی که شمارش آرا تمام شده بود ــ به دور از پایکوبی هواداران ـ بچه ها با کندی مشغول جمع کردنِ ستاد بودند که دوباره عروسک فروش از راه رسید و طبق معمول با آرامش و خونسردی، شروع به پهن کردن بساطش کرد. و با دقت، عروسک هایش را کنار هم می چید.

ستاد جمع می شد، اما او خونسرد بود و همچنان به عروسک هایش رأی می داد...





      .......
 نظر
      .......
 ستاد
 انتخاباتی
 عروسک
 پایکوبی
 رای
..................................................................................................
حضور

سپاس

بخاطر حضور ستودنی ات

هر چند برای چند روز

که خواب را از چشم دشمن گرفتی...




      .......
 نظر
      .......
 حضور دکتر جلیلی
 حضور ستودنی
 چشم دشمن
..................................................................................................
دوربین مدار بسته

توجه                                                                                                   توجه

این مکان

مجهز به دوربین مدار بسته نیست!

 مدیریت داخلی گرمابه




      .......
 نظر
      .......
 دوربین مدار بسته
 مکان
 مجهز به دوربین مدار بسته
 گرمابه
..................................................................................................
پدر انقلابی ام

خدا رحمت کند پدر بزرگ انقلابیمان را. با آن همه خون دلهایی که از پسر خوانده هایش خورده بود؛ اما دلش به تو خوش بود پدر! و می دانست که خلف صالحی برایش خواهی بود. به این نشان که موقع رفتن گفته بود: "با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امید وار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص؛ و به سوی جایگاه ابدی سفر میکنم."

حالا من به تو افتخار می کنم پدر انقلابی ام...

روزت مبارک




      .......
 نظر
      .......
 پدر انقلابی ام
 روحی شاد
..................................................................................................
روز پدر
پیامبر خوبی ها: من و علی پدران این امتیم.....روز "پدر" مبارک


      .......
 نظر
      .......
..................................................................................................
مبارک ترین میلاد

امام رضا علیه السلام 47 ساله شده بودند که بحث، سرِ عقیم بودن ایشان و قطع نسل امامت بالا گرفت. حتی واقفیه - که در امامت امام کاظم علیه السلام توقف کرده بودند- امامت خود امام رضا  علیه السلام را زیر سوال می بردند. سخن رسول خدا ص که فرموده بودند: "امامان بعد از من 12 نفرند و 9 نفر آنان از نسل حسین علیه السلام است." اصلا با اوضاع آن روز، همخوانی نداشت.

این شبهه داشت، کم کم در دل مردم نفوذ، و آنان را نسبت به امامت بد بین می کرد، که تولد امام جواد علیه السلام در دهم رجب سال 195 هـ ق به همه این بحث ها خاتمه داد.

به همین خاطر امام رضا علیه السلام می فرمودند:" ...این(حضرت جواد علیه السلام ) فرزندیست که با برکت از او برای شیعیان به دنیا نیامده است." 

میلاد مبارک ترین مولود مبارک...





      .......
 نظر
      .......
 میلاد امام جواد
 امام رضا
 مبارکترین مولود
 شیعیان
 دهم رجب
..................................................................................................
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
 صفحه اصلی
 نمایه
یادداشت ها
عباس علیه السلام
المپیک سیاسی
جاده سلامت
آی باباها
گرانی
[9] تمامی یادداشت ها
بایگانی
[محبت [1
[اول راه [1
[بچه مسلمونا [2
دوستان
عشقه
رها(موسی مزینانیان)
(کوهپایه) آقای آتشین صدف
خسوف
پاورقی
بی تعارف
پاکدل
پاتوق دوستان
سرباز خونه
سجاد عباسی
گلهای بوستان زندگی
جرعه ای از ذکر جرعه ای از عشق
زندگی یعنی تفکر
غریبه
راه روشن
صاعقه ی آذرخش
میثاق طلبگی
شاگرد
عوارض جانبی(طنز)
نقطه رهایی
برگه ها