ساحل نور - پیاده رو
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 محمدعلی ملکیان
piadero.Parsiblog.Com
ساحل نور

از کار و تلاش فارغ شده بودم و احساس خستگی می کردم، صندل هایم را پوشیدم و به ساحل رفتم. همه چیز عالی بود. هوا، آرامش دریا و خلوتی ساحل. روبروی دریا روی ماسه هایی که هنوز گرمایش را از دست نداده بود نشستم. موج پشت موج می آمد اما هر چه سعی می کرد خودش را به انگشتان پایم برساند نمی توانست.

خستگی هایم را در آب شستشو می دادم و آرزو هایم را در افق نظاره می کردم. احساس می کردم برای زیارت به امام زاده ای آمده ام، دریا برایم معنویت داشت. پرنده هایی که آسمان را در آغوش می کشیدند و بالا می رفتند، شوق پر گرفتن را در من بیشتر می کرد.

کم کم می رفت که خورشید در آب شناور شود و غروبی خاطره انگیز را برایم رقم بزند که نشد. فقط صدای تند موسیقی و قهقهه های دلخراش آن دختران، می توانست این آرامش را بهم بریزد...

 




      .......
 نظر
      .......
..................................................................................................
 صفحه اصلی
 نمایه
یادداشت ها
عباس علیه السلام
المپیک سیاسی
جاده سلامت
آی باباها
گرانی
[9] تمامی یادداشت ها
بایگانی
[محبت [1
[اول راه [1
[بچه مسلمونا [2
دوستان
عشقه
رها(موسی مزینانیان)
(کوهپایه) آقای آتشین صدف
خسوف
پاورقی
بی تعارف
پاکدل
پاتوق دوستان
سرباز خونه
سجاد عباسی
گلهای بوستان زندگی
جرعه ای از ذکر جرعه ای از عشق
زندگی یعنی تفکر
غریبه
راه روشن
صاعقه ی آذرخش
میثاق طلبگی
شاگرد
عوارض جانبی(طنز)
نقطه رهایی
برگه ها