"ابو تنتاک محمد بن اسحق سجستانی" تاجر و متمولی بود نامی از اهالی سجستان. وی به پرخوری و شکم بارگی شهره ی شهر بود. همی چربی اندوخته و شکمی فراهم کرده بود فراهم کردنی. خوان طعامش را پنج غلام طبخ می نمودند و هفت کنیز به زینت طبع می آراستند
ایام به همین منوال گذشت تا آنکه روزی کار وی، به طبیب گرفتار آمد! دادن زیر قالی ها و نسخه های عجیب و غریب موثر نیفتاد و حاصل آن شد که ابو تنتاک را تحرک باید! و علاجی نباشد جز این. لکن چگونه تحرک می توانست کرد؟ همو که برای قضای حاجت، از فرنگ مستراحی آورده بودند به بهایی گزاف. ابوتنتاک تاملی کرد و بسی اندیشید تا آنکه فکری به ذهنش خطور کرد به غایت کارامد.
وی دو تن از غلامان چابک خویش را مامور کرده بود که بر زمین بخسبند و پا بر کت و کول او بنهند و آهسته پای خود، باز و بسته کنند و وی را حرکت بدهند تا با این کار شکم از تن بزداید، اتفاقا این نیز موثر افتاد. اما دیری نپایید که آن غلامان گریختند. وکار وی ابتر بماند و کلسترول غالب آمد و بمرد! کل نفس ذائقه الموت
خلف صالح ابوتنتاک این اندیشه رفیع و فعل عظیم را سینه به سینه به نسل های بعد منتقل نمودند و امروز نوادگان آن تاجر برجسته و آن متفکر عالی مقام، قوه ی تخیل و تفکر را با صنعت و آناتومی در هم آمیختند و شبیه سازی نمودند آن اندیشه ی بلند را. تا بشریت، از این معضل صعب و لاینحل- که او دشواری تحرک باشد- رهایی یابد. لذا ابزاری بساختند با همان کارایی دو غلام که حتی فرار کردن نتواند، و به رسم یادبود، نام آن مرحوم را بر ابزار نهادند و تنتاک را به بازار روانه نمودند روانه نمودنی!
باشد که از این فعل خیر، روح آن مرحوم شاد گردد و نور به آن قبر شریف باریدن بگیرد.