اول فکر کردم تئاتر خیابانیست. یا یک معرکه گیر است، که بساط دروغ و خرافات خودش را پهن کرده و مخ مردم را اسکاج می کشد. جلوتر که رفتم دیدم دو نفر که نزدیک بوده با هم تصادف کنند از ماشینها پیاده شده اند و کف خیابان می غلطند و به قصد کشت هم دیگر را میزنند. از آنهمه حسن ظن و آرامش مردم لذت بردم!
البته در کمال آرامش، عده ای مشغول تجزیه و تحلیل دعوا بودند. یکی از آنها راست می گفت من هم احساس می کردم زور راننده ی پراید بیشتر بود...