آن شب در مسجد خوابیده بودم. ابن ملجم و دو نفر دیگر هم کنار درب خروجی مسجد نشسته بودند. شنیدم که اشعث بن قیس به ابن ملجم می گفت:"زود، زود دنبال کارت برو که سپیده دم تو را رسوا کرد."
متوجه تصمیم شوم آنها شدم. به سرعت به طرف منزل امیرالمومنین علیه السلام رفتم تا ایشان را با خبر کنم. ولی حضرت از راه دیگری زودتر به مسجد رسیده بود.
وقتی به مسجد برگشتم که ابن ملجم ملعون کار خود را کرده بود و فریاد مردم بلند بود...
نقل واقعه از زبان حجر بن عدی
برگرفته از کتاب الارشاد شیخ مفید جلد 1